شب قدر
شب قدر است ومن قدری ندارم چه سازم توشه ی قبری ندارم
شب قدرآمده کاری نکردم برای مرگ خود کاری نکردم
شب قدر است و من بی صبر هستم که من دل نگران قبر هستم
شب قدر است ترا نشناختم من که خود را در گنه انداختم من
ندارم هیچ جز بار گناهی الهی یاالهی یا الهی
مبادا لیله القدر سر اید گنه بر ناله ام افزون تر اید
مبادا ماه تو پایان پذیرد ولی این بنده ات سامان نگیرد
شب قدر است و یارم را ندیدم صفایم را صفایم را ندیدم