از ميان غصه و غم تا كه رجعت ميكنم
سينه ام را ميشكافم باز هيئت ميكنم
يا كريم و يا كريم و يا كريم و يا كريم
در مناجات سحر احساس لذت ميكنم
ميسرايم مدحتي تا اينكه راضي اش كنم
او اگر راضي نباشد رفع زحمت ميكنم
خانه ي دل را دوباره آب و جارو ميزنم
باني خدمت گذارم قصد قربت ميكنم
سيزده جام پر از نوشيدني مي آورم
سفره اي آماده ي بزم ضيافت ميكنم
حضرت زهرا به اين جشن تولد دعوت است
از امام مجتبي هم نيز دعوت ميكنم
رونق بازار ماه صوم و صائم ميرسد
از دل دارالكرامت نور قاسم ميرسد
مژده اي چشم انتظاران وقت گل روئيدن است
آري آري لحظه هاي ناب در كوبيدن است
حضرت آقا تفضل كرده عيدي ميدهد
عجلوا اي سائلان وقت كرم جوشيدن است
ميدرخشد در سحر مانند يك قرص قمر
گونه و پيشاني اش شايسته ي بوسيدن است
از گل پيراهنش عطر بهشتي مي وزد
مادرش مستانه مشغول گلي بوئيدن است
روزه را با بوسه بر لب هاي او وا ميكند
وقت افطارش حسن گرم عسل نوشيدن است
با توجه بنگري ضرب المثل جالب بود
مغز بادام علي بن ابيطالب بود
اهل عالم او گلي از گلشن آل عباست
نور چشمان علي و حضرت خيرالنساست
در مدينه همچو بابا سفره داري ميكند
صاحب جود و كرامات و عنايات و عطاست
يليل شامي حريف تيغ شمشيرش نشد
هرچه باشد ذوالفقار حضرت شير خداست
وارث شير جمل فتاح قلب لشگر است
آفرين بر غيرت او بچه شير كربلاست
سالياني با عمويش زندگي كرده بلي
با امام عصر خود از روز اول آشناست
او همان دردانه ي زيباي بانو نجمه است
نوجوان خوش قد و بالاي بانو نجمه است
واي از آن روزي كه سويي نغمه ي تكبير بود
سوي ديگر فتنه ها و حيله و تزوير بود
واي از آن روزي كه بي خود و زره آماده شد
گريه هاي مادر بيچاره بي تاثير بود
واي از آن روزي كه از هر سو بلايي ميرسيد
تير و تيغ و دشنه و سر نيزه و شمشير بود
واي از آن روزي كه با ذكر علي مرتضي
در ميان معركه با دشمنان درگير بود
نيزه اي آخر زمينش زد ميان همهمه
بر سرش آمد عمو انجا وليكن دير بود
جاي جاي پيكرش سوراخ بود از ضربه اي
پيكري ديگر نبود و پاره اي زنجير بود
بر دهانش جاي چندين سم مركب ديده شد
گريه هاي آتشين عمه زينب ديده شد
عليرضا خاكساری
آیینه روی مجتبایی قاسم
مستغرق ذات کبریایی قاسم
مثل علی اکبری برای ارباب
چشم تو کند گره گشایی قاسم
حالاکه پسر دار شده شاه کریم
داغ است بساط هر گدایی قاسم
از گوشه لبهات عسل می ریزد
مدهوش زباده ی بقایی قاسم
دل می برد از همه مناجات شبت
مانند حسن چه خوش صدایی قاسم
قسمت نشده اگر امامت بکنی
معصومی و از کنه جدایی قاسم
تحت الهنکی که بسته ای شاهد بود
زیبای امام زاده هایی قاسم
سوگند به پینه های پیشانی تو
با سن کمت پیر دعایی قاسم
در کرب وبلا همه حرم دار شدند
آخر تو خودت بگو کجایی قاسم
گویا که حرم نداشتن ارث شماست
بی مرقد و بی صحن وسرایی قاسم
پشت سر تو دعای نجمه زیباست
از بسکه لطیف و دلربایی قاسم
تو وارث تکسوار جنگ جملی
الحق حسن کرب وبلایی قاسم
زیر پر عباس کشیدی شمشیر
شاگرد امیر خیمه هایی قاسم
گردن زده ای ازرق و اولادش را
زیرا نوه ی شیر خدایی قاسم
در عرش برای تو علی کف زده است
تو وارث شاه لافتایی قاسم